من خوشکل نیستم!

قدم خیلی کوتاهه، سرم به نسبت بدنم بزرگتر از اونیه که باید باشه، بیشتر از دوازده کیلو اضافه وزن دارم و وقتی میشینم اگه باشم (که معمولاً هستم) و خودمو تو آینه ی در کمد که سمتِ چپمه نگاه کنم، پرده هایِ چربی رو میبینم که دور شکم و پهلوم رو هم افتادن!
دندونام کج و معوجن!
بدن و صورتم پشمالوئه! زیر چونه مم مو دارم!
دور سینه م ده سانت بیشتر از حداکثرِ مناسب برای قدمه! طوری که نگاهِ مردا رو جذب میکنن و اغلب از وجودشون معذبم!
چشمام از یه زاویه خاص چپ دیده میشه!
ابروهام تا به تاست!
یه خط تیره در امتداد لبهام به سمت پایین شبیه خرچنگم میکنه!
صدام ضیق و نامفهومه!
در کنارِ همه ی اینا آرایش کردن درست حسابی هم بلد نیستم در همون حدی هم که بلدم (مداد چشم و رژلب) اغلب حوصله ش رو ندارم! خیلی وقتا با سبیل در اماکن عمومی رؤیت میشم! چون بسی گشادم و ابداً در حوصله م نمیگنجه که مدام برم اپیلاسیون و اصلاح! خیلی که همت کنم دو ماه یک بار!
تو تیپ زدن هم استعداد درخشان یا حوصله ی چندانی ندارم که همه ی اینا رو باهاش جبران کنم!
حالا که این پست رو میذارم چون م سه چهار روزیه که حموم نکردم، بوی بدن و موها و پوستم کاملاً حس میشه! به میزان قابل توجهی هم بوی خون میدم!

یهو دلم خواست اینا رو بگم!
یه حس خوبی داره.
حس رهایی از مسئولیتِ زیبا بودن!
نه من واقعاً زیبا نیستم و هرچند دخترم ولی مسئولیتی برای زیبا بودن ندارم!
گور بابای هر کی فکر میکنه برای زیبا نبودنم بهش بدهکارم!

اگه کمی تمرکز کنم میتونم تموم لحظاتی که از اول حیاتم به خاطر زیبا نبودن و قد کوتاه بودن شرمنده شدم و احساس حقارت کردم رو به یاد بیارم، همچنین میتونم بیشتر لحظاتی رو که کسی بهم گفته زیبا (البته به شرطی که حس نکرده باشم الکی گفته) و حس رهاییم رو در اون لحظات به یاد بیارم!

بحث سر خودِ زیبایی و خوش اندام بودن نیست! آدم میتونه با این مقوله کنار بیاد! خب هر کسی قیافه ای داره! اتفاقاً من با قیافه و اندام خودم مشکلی ندارم! دوستش دارم چون خاصه! ولی آدم میخواد بهش احترام بذارن! آدم ذاتاً نیاز داره ارزشمند دیده بشه! خب اگه خیلی دقیق و موشکافانه به درونیاتت نپردازی نمیفهمی که قضیه حقیقتاً از چه قراره و این وسط چقدر داره به تو ظلم میشه!

اصولاً به نظر من مظلوم ترین موجودِ تاریخ زن زشته! این موجود مثل یه جذامی، یه طاعونیه، یه ظالمِ خونخوار که به مسئولیتِ زیبا بودنش عمل نکرده و دنیایِ دیگران رو کریه کرده و همه ی اینا دلیلی نداره جز اینکه درونش شیطانی بوده و این پلیدی به چهره ش راه پیدا کرده! وقتی بزرگ میشی همه چیز ایگنور میشه ولی تو نوجوونی آدم هم زشت تر از اونیه که تو باقیِ سنین هست و هم صد البته حساس تر و محتاج تر به توجه.

یه بار یکی از بچه ها تو فیسبوک پست گذاشته بود که دوستش با افتخار از متلکهایی که بهش گفته شده تعریف میکرده، گفته بود نمیدونه چطور ممکنه کسی اونقدر حقیر باشه که از متلک دیگران که به حریمشه لذت ببره.
منم خیلی وقتا تو زندگیم از متلکی که شنیدم لذت بردم! فک نکنی خجالت کشیدم اینو براش کامنت بذارم ها! خیلی رک بهش گفتم که منم لذت بردم!

میدونی چه شکلیه؟ انگار من حس میکنم در برابر آحادِ مردان جامعه مسئولم که زیبا باشم و هر بار مثلاً "خوشگله" خطاب میشم تو عمقِ وجودم چندین تا حس هست، بله حسِ تنفر و انزجار هم هست چون اون آدم خودش رو محق دونسته با من صحبت کنه و در موردِ قیافه ی من (که چیزی در درونم میدونه اصلاً ارزشی نداره) اظهار نظر کنه! ولی حس لذت هم هست! حسِ آخییییششش پس خوبم! من خوبم!

من خوبم؟
من خوبم چون به مسئولیتم عمل کردم و دنیای دیگران رو زیبا کردم!

میدونی مثل پاک بودن میمونه!
ما باید پاک باشیم، پاک بودن مثل راه رفتن رویِ لبه ی تیغ میمونه، با کوچیکترین کاری دامنمون آلوده میشه و بهمون میگن جن.ده! بعد میشیم مایه ی سرافکندگی! ما درگاهِ ورود تحقیر به زندگیِ مردای دور و برمونیم! مادر جن.ده، خواهر جن.ده، زن جن.ده و . اینا همش ماییم! ما آدم عادیا! اینا هیچ کدومشون شاخ ندارن! حتی اگه کاری نکرده باشیم، حتی اگه ما رو ندیده باشن به واسطه ی تحقیر ما طرفشونو (که یه مرده) تحقیر میکنن!
اگه تو دلت بخواد نگی رو تجربه کنی و ازدواج نکنی تا ابد جن.ده میشی، هیچ راه نجاتی هم برات نیست، همیشه، هر جا عاشق شدی باید خودت رو روی سکوی دادگاه ببینی و دفاع کنی. بگی حماقت کردم، بهم شد. تازه در این حالم بخشوده نخواهی شد! هرگز! تو پلید شدی، حالا مختارانه یا بی اختیار.

بله ما خیلی مسئولیت داریم!
گاهی حس میکنم زیر بار این مسئولیتها دارم خرد میشم. نمیشه هم یه انسان بود و هم به این مسئولیتها عمل کرد در عین حال سخته هم به این مسئولیتها عمل نکرد هم یه آدم عادی بود!

من یه آدمم. نه پاکم، نه زیبا، ولی همچنان حق دارم زندگی کنم، کاملاً به اندازه ی هر کسی که تا حالا رویِ این زمین زندگی کرده.
من درخت و المانِ شهرداری نیستم که شهر رو زیبا کنم! اگه عشق کنم آرایش میکنم. مثل میل به تنوع! نباید به چشم یه وظیفه بهش نگاه کنم!


چرا من هیچ وقت از شیما ننوشتم؟
این مدته شیما خیلی رو من اثر گذاشته!
فراخی اجازه نمیده از چیزایِ واقعاً مهم بنویسم!
ولی من الآن نباید از شیما بنویسم! هر چند به موضوع خیلی مربوطه ولی باید چند ساعت دیگه که سرحال اومدم مفصل بیام بنویسم. باید بذارم این جریان فکری درونم ته نشین بشه و بدونم چقدر و چطور میتونم از این مسئولیت خلاص بشم! حداقل در پیشگاه وجدان خودم مجرم نباشم برای جرمی که نکردم!

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

oniline برترین های ایران Misty نیک صالحی پرتال عکس های جدید عکس جدید دانلود آهنگ جدید عکس های دختران زیبا مناقصات تامين نيروي انساني پارس نماد داده ها China Diagnostic Tool Center Donald closed Justin